برای فهم آنچه امروز در مصر رخ می‌دهد، ‌ ذکر چند مقدمه ضروری است: ‌ مقدمه اول این است که دولت پیشین کشور مصر مثل همه کشورهای خاورمیانه چند ویژگی داشت: نخست اینکه دولت اقتدارگرا بود یعنی از درون نظامی‌ها برخاسته بود. 

دوم اینکه سکولار بود و با جریان‌های مذهبی می‌جنگید در حالی که کشور مذهبی بود؛ ‌سوم اینکه این دولت‌ ناکام بود. یعنی نه فقط آزادی‌ها را محدود می‌کرد، بلکه در مباحث اقتصادی نیز دچار مشکل بود. ضمن اینکه این کشور به لحاظ سیاست خارجی وابسته بود. این امر باعث شده بود که اعتراضی علیه این نظام‌ شکل بگیرد. در این کشور اگر فضا دموکراتیک باشد، دولت‌ در معرض آسیب است. مقدمه دوم این است که در کشورهای خاورمیانه مصر کانون اسلام سیاسی است. یعنی اسلام سیاسی با گرایش‌های متفاوتش در مصر تولید می‌شود و به سایر کشور‌ها صادر و در آن‌ها مصرف می‌شود. این خصلت مصر است. در نتیجه اسلامگرایی در خود مصر نیز گرایش‌های متفاوتی دارد، از رادیکال‌ترین جریان‌های جهادی تا اخوان که می‌توان گفت نوعی دموکراسی دینی یا شوراگرایی جدید را دنبال می‌کند. به این ترتیب اخوان دموکراتیک‌ترین بخش اسلامگرایان در خاورمیانه و مصر است. یعنی اگر بنا باشد که جامعه به سمت دموکراسی حرکت کند، جوامع اسلامی سلیقه‌یی مشابه اخوان را می‌پسندند. مقدمه سوم هم این است که اگرچه اخوان تجربه اجرایی به عنوان دولت ندارد، اما نزدیک به ۹۰ سال است که درگیر سازمان‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی است. مقدمه چهارم به ماهیت دو چیز بر می‌گردد: نخست ماهیت تغییرات در مصر و دوم ماهیت خود اخوان المسلمین. تغییرات در مصر انقلاب نبود، بلکه در انگلیسی آن را refolution می‌خواندند، یعنی ترکیبی از اصلاحات (reformation) و انقلاب (revolution) که در فارسی برای آن «اصقلاب» برگزیده‌اند و من هم‌‌ همان را به کار می‌بردم. معنای این مفهوم آن است که نظام قدیم مصر به طور کامل تغییر نکرده است، یعنی قوه قضاییه همچنان در دست حزب اتحاد وطنی است که الان منصور از آن انتخاب شده است و ساختار ارتش به طور کلی در آن دوره شکل گرفته است و بخش‌های عمده قانون اساسی نیز میراث آن دوره است و تغییرات در حد افزودن چند ماده است. 

درنتیجه چنین نبوده که اخوان المسلمین بتوانند همه‌چیز را تغییر دهند یا شبیه تجربه ایران نظامیان را کنار بگذارند یا قضات را تغییر دهند. حتی نیروهای امنیتی هم از رژیم قبل باقی مانده‌اند. در نتیجه شاهدیم که دموکراسی تنها در بخشی از مصر و در حد قوه مجریه و اندکی از قوه مقننه یعنی نهادهای قضایی عمل کرده است. در حالی که نهادهای قانونی بازمانده جلوی مجلسی‌ها را می‌گرفتند. این چهار بخش را چهار شعبه فلول می‌خوانند و جنبش تمرد فعلی محصول این‌هاست. یعنی کوشیده‌اند فضا را به حدی از التهاب برسانند که بتوانند قدرت را به دست آورند. این معترضان قدرت مبارزه دموکراتیک با اخوان را ندارند. همین الان اگر انتخابات برگزار شود، به احتمال زیاد بین ۵۱ تا ۵۷ درصد رای را باز اسلامگرایان و اخوانی‌ها می‌آورند. در نتیجه ایشان نمی‌توانستند صبر کنند یا بازی را به صورت دموکراتیک پیش ببرند. این امر باعث شد که بخش‌های سکولار جامعه چاره‌یی جز عبور از ایدئولوژی دموکراسی نداشته باشند و با ارتش ائتلاف کنند. 

 در این بحث باید به ماهیت تفکر اخوان نیز اشاره کرد. تئوری اخوانی‌ها تدریج و عمل دموکراتیک یا تدریج دموکراتیک است. یعنی ایشان معتقدند که به تدریج و از طریق دموکراسی می‌توانند عمل کنند. به عبارت دیگر خودشان هم بر این باور نیستند که همین که ریاست‌جمهوری را دارند، می‌توانند بقیه قسمت‌ها را حذف کنند، یعنی نه اعتقاد داشتند و نه می‌توانستند. حتی شاهدیم که قدرت سیاسی در قانون سیاسی به الازهر می‌دهند، اما هنوز رییس الازهر یعنی آقای دکتر احمد الطیب بازمانده دوران مبارک است که امروز در کنار ارتش قرار گرفته است. در حالی که اخوان منتظر بودند که دوره ایشان تمام شود و بعد تغییرات را به وجود آورند. 

این به رغم آن است که تشکیلات اخوان بسیار قوی است و نباید نادیده گرفته شود. موضوع بعدی مساله هویت است. در مصر برای نخستین بار در تاریخ حکومتی دموکراتیک بر سر کار آمده بود که از قضا اسلامگرا نیز بود. وقتی این دولت با کودتای ارتش کنار گذاشته می‌شود، چند اتفاق در مصر رخ می‌دهد. نخست اینکه به اسلامگرایان برخورده است. زیرا وقتی مساله تعصبی شود، حتی مسلمانان سنتی هم گرد اخوان قرار می‌گیرند. تا زمانی که کانون‌های تعارض فعال نشده باشد، اسلامگرایان سنتی مشکلی ندارند و زندگی معمولیشان را ادامه می‌دهند. اما وقتی شکاف‌ها برجسته و فعال شوند، ایشان مجبورند که موضع بگیرند و به خیابان‌ها می‌آیند. در نتیجه حذف مرسی از دولت نه تنها اخوان که برخی از سلفی‌ها را به جمع مخالفان کودتا کشانده است و بخش بزرگی از جامعه مسلمان بی‌طرف خاکستری را غیرتی کرده است. نکته دوم این است که انسان‌ها میل به دفاع مظلوم دارند. در حال حاضر مرسی مظلوم واقع شده است و این به لحاظ اخلاقی حمایت از مرسی را بالا برده است. یعنی اگر اندکی زمان بگذرد، جامعه نشان می‌دهد که اکثریت به سمت اخوان و مرسی حرکت می‌کنند، به ویژه اگر اعضای ایشان را دوباره زندانی کنند، در نتیجه فرقی بین زمان مبارک یا مرسی نیست. 

ضمن آنکه بعد از این اتفاق کشورهای دموکراتیک مجبورند از اخوان دفاع کنند. قانون معروف ایالت متحده ضدکودتا است که معتقد است هر حاکمی که دموکراتیک است اگر به صورت غیردموکراتیک کنار رود، کودتا رخ داده است. در نتیجه کشورهای امریکا و اروپا یا مجبورند که منطق اخوان را بپذیرند، در این صورت ارتش در منگنه قرار خواهد گرفت. یا اینکه این اقدام را توجیه کنند که در آن صورت در سوریه و سایر کشور‌ها نمی‌توانند سرشان را بالا بگیرند و دچار پارادوکس می‌شوند، حتی اگر به ارزش‌های امریکایی هم تعلق نداشته باشند. در کشورهایی مثل ایالات متحده فرهنگ عمومی پذیرفته که وقتی در کشوری رییس‌جمهور دموکراتیک، به شکل دموکراتیک عزل می‌شود، باید ارتش را مظنون دانست. این اتفاق در مصر رخ می‌دهد. ضد این دو پیامد دو چیز شکل می‌گیرد. نخست اینکه احترام ارتش به‌تدریج کم شود. دوم اینکه هیاهوی التحریر می‌گذرد و احترام افرادی چون البرادعی نیز رو به کاهش می‌گذارد. زیرا این افراد برای رسیدن به قدرت دموکراسی را فدا کرده‌اند. 

اگرچه مدافعان اقدام ارتش با اشاره به وضعیت خیابان‌ها و شادی‌های مردم و همسویی همه احزاب با ارتش مدعی‌اند که این اقدام کودتا نبوده، ‌اما واقعیت‌ها را نمی‌توان با تعاریف عوض کرد. کودتا در اصطلاح دانش سیاسی به معنای آن است که یک دولت مشروع با زور یا تهدید ارتش کنار گذاشته شود. در قوانین ایالات متحده امریکا در تعریف کودتا تنها به زور اشاره نشده است و حتی تهدید هم به معنای کودتاست. در مصر یک دولت دموکراتیک توسط پیغام ارتش و بازداشت رییس‌جمهور که دخالت مستقیم زور هست، ساقط شده است و این به تعبیر مصطلح کودتاست، مگر اینکه تعریف جدیدی از کودتا ارائه شود. 

نکته دیگر اینکه بسیاری از کشورهایی که در آن‌ها کودتا صورت می‌گیرد، تک‌رسانه‌یی هستند. یعنی جلوی فعالیت رسانه‌های مخالف را می‌گیرند، الان در مصر نیز این اتفاق افتاده است، یعنی رسانه‌های اخوان ممنوع شده‌اند. خبرگزاران رسانه‌های خارجی نیز فردای کودتا نتوانستند در بسیاری از جا‌ها حضور داشته باشند و تنها از حضورشان در التحریر خبر می‌رسد. اگر هم خبری درز کند، از دست ارتش در رفته است. بنابراین همواره تاریخ کودتا نشان داده که کودتاچیان خود را حامی ملت و نجات بخش معرفی می‌کنند و رسانه‌های یکجانبه هم این ادعا را تبلیغ می‌کنند. ما راهی برای دیدن بقیه قسمت‌ها و بخش‌های حزن‌انگیز مصر نداریم. نکته سوم اینکه هر اتفاقی بیفتد، از یک جمعیت هشتاد میلیونی می‌توان یک گروه یک میلیونی را به خیابان‌ها کشاند. همیشه بعد از کودتا رهبران محافظه‌کار مذهبی را پیدا می‌کنند و ایشان را در مجالس می‌نشانند. مخصوصا که طیب از آن دوران باقی مانده است. 

اما اینکه در آینده این تحولات چه چیز رخ خواهد داد: ‌ دو سناریو بیشتر در مصر وجود ندارد. نخست اینکه نظامی‌ها بالاخره دموکراسی را بخورند و نوعی بازگشت به دوره مبارک رخ دهد. در این صورت دو اتفاق رخ دهد، اولا افرادی مثل البرادعی پشیمان خواهند شد و گرایش به ائتلاف با اسلامگرایان در مقابل حکومت نظامی شکل می‌گیرد. زیرا این جوان‌ها آرمانخواه هستند و اگرچه استراتژی ندارند، اما می‌توانند تخریب کنند. در چنین حالتی ممکن است که این مساله به ذهن بخش‌هایی از اخوان و سلفیان خطور کند که دموکراسی همیشه هم خوب نیست و باید پس دموکراسی یک زور باشد. این یعنی بازگشتی به استراتژی دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ اخوان رخ می‌دهد. در آن دوران در کشورهای اسلامی وقتی حزب می‌ساختند، یک شاخه نظامی هم می‌ساختند. زیرا می‌دانستند که نمی‌توانند به ارتش اتکا کنند، کمااینکه در مصر شاهد بودیم. اگر این احتمال رخ دهد، افزایش رادیکالیسم بعید نیست. زیرا ما تجربه الجزایر دهه ۱۹۹۰ را داریم، یعنی احساس می‌کنند که سکولار‌ها به دروغ از دموکراسی دم می‌زنند و به آن پایبند نیستند و مساله برایشان قدرت است. 

اگر این احتمال رخ دهد، تئوری دموکراسی دینی اخوانی هم شکست می‌خورد و جامعه به سمت آشوب می‌رود. اما گزینه دوم این است که دولت کودتا تحت فشارهای داخلی یعنی همین جنبش‌های خیابانی از یکسو و مشکلات اقتصادی مصر از دیگر سو و فشارهای افکار عمومی و نظام بین‌الملل، تن به انتخابات زودرس دهد. 

اگر این اتفاق رخ دهد، به نظر می‌آید که دوباره اسلامگرایان با قدرت بیشتری بالا می‌آیند. یعنی ممکن است که مرسی نباشد، اما باز هم دموکراسی اخوانی احیا می‌شود. اگر این فرضیه رخ دهد، در نتیجه می‌توان گفت که ارتش شکست خورده است و ارتش بی‌آبرو‌تر می‌شود و فرصت بیشتری برای تصفیه رخ می‌دهد. یکی از این دو گزینه محتمل‌تر است. زیرا مصر تحمل سوریه شدن را ندارد، هر چند که بعید نیست به آن وضعیت هم دچار شود. بحث‌های رخ داده در صحرای سینا و انفجار لوله گاز به اردن نشانه‌های جنگ داخلی نیستند، بلکه قبلا هم بود. درباره پیامد این رخداد در سایر کشور‌ها نیز باید منتظر بود و دید در مصر چه رخ می‌دهد